لابه سازی. زاری و خواهش و لابه کردن: تر و خشک یکسان همی بدرود وگر لابه سازی همی نشنود. فردوسی. همی تر و خشکش بهم بدرود اگر لابه سازی سخن نشنود. فردوسی. مشوگر چه زن لابه سازد بسی بجای تو بفرست دیگر کسی. اسدی (گرشاسبنامه ص 245). همان ده دلاور ز خویشانش نیز بسی لابه کردند و نشنود چیز. اسدی (گرشاسبنامه). بسی لابه ها ساخته زی پدر که از پهلوان چیست نزدت خبر. اسدی (گرشاسبنامه)
لابه سازی. زاری و خواهش و لابه کردن: تر و خشک یکسان همی بدرود وگر لابه سازی همی نشنود. فردوسی. همی تر و خشکش بهم بدرود اگر لابه سازی سخن نشنود. فردوسی. مشوگر چه زن لابه سازد بسی بجای تو بفرست دیگر کسی. اسدی (گرشاسبنامه ص 245). همان ده دلاور ز خویشانش نیز بسی لابه کردند و نشنود چیز. اسدی (گرشاسبنامه). بسی لابه ها ساخته زی پدر که از پهلوان چیست نزدت خبر. اسدی (گرشاسبنامه)
صف بستن. رده بستن. صف کشیدن. در صف درآمدن. بردیف ایستادن: دو لشکر رده ساختند از دو سوی جهان گشت پر گرد پرخاشجوی. اسدی. بزرگان رده ساخته بر چمن میان سنبل و شنبلید و سمن. اسدی
صف بستن. رده بستن. صف کشیدن. در صف درآمدن. بردیف ایستادن: دو لشکر رده ساختند از دو سوی جهان گشت پر گرد پرخاشجوی. اسدی. بزرگان رده ساخته بر چمن میان سنبل و شنبلید و سمن. اسدی
نو کردن. تجدید کردن: طالب آیین ترنم تازه ساخت چون نسازد، عندلیب آمل است. کلیم (از آنندراج). و بر این قیاس است تازه ساختن داغ، یعنی تجدید کردن سوگ و غم. رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 87 شود، تازه ساختن بنا، عمارت و غیره، آن را به نوی ساختن
نو کردن. تجدید کردن: طالب آیین ترنم تازه ساخت چون نسازد، عندلیب آمل است. کلیم (از آنندراج). و بر این قیاس است تازه ساختن داغ، یعنی تجدید کردن سوگ و غم. رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 87 شود، تازه ساختن بنا، عمارت و غیره، آن را به نوی ساختن
تباه گردانیدن. تباه کردن. ضایع و فاسد و خراب ساختن: طلخ، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). باطل و بکارنیامدنی ساختن چیزی را، منهدم کردن و ویران ساختن و هلاک و نابود ساختن کسی یا چیزی را: مبادا که گردد بتو کینه خواه ز خشم پدر پور سازد تباه. فردوسی. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
تباه گردانیدن. تباه کردن. ضایع و فاسد و خراب ساختن: طَلخ، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). باطل و بکارنیامدنی ساختن چیزی را، منهدم کردن و ویران ساختن و هلاک و نابود ساختن کسی یا چیزی را: مبادا که گردد بتو کینه خواه ز خشم پدر پور سازد تباه. فردوسی. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود